رسته‌ها
دکتر فاستوس
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 60 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 60 رای
.
دکتر فاستوس:
سرگذشت فاستوس سرگذشت یک شخص نیست. فاستوس یک تاریخ است. این تاریخ را شاعر از ابتدا تا انتها از همان آغاز در جایی که گذشته و آینده در زبان بهم می رسند، دیده و گزارش کرده است. افسانه فاستوی را مارلو جعل نکرده است. قصّه او بخصوص در آلمان شایع بود. فاستوس داستانی کیست؟ او دانشمندی بزرگ از اهالی ورتمبرگ آلمان است. او سرآمد همه پارسایان و دانایان زمان خود است اما وقتی در دانش به کمال می رسد انقلابی در وجود او پدید می آید که همه دانش ها را بیهوده می یابد. حتی فلسفه در نظرش تاریک و کریه جلوه می کند. او دیگر از علم بیزار است و اراده اش میل به قدرت دارد. او قدرت را می جوید و به این جهت درصدد بر می آید که به جادوگری رو کند تا با آن بتواند جهان را مسخر خود سازد. پیداست که وقتی از علوم قطع علاقه می کند نظرش به علوم قرون وسطی است و بر طبق رأی قرون وسطائیان، علم که مطابق با واقع است، برای تصرّف در جهان بوجود نیامده و حقیقت آن قدرت تسخیر و تصرف نیست. او به جادوگری رو می کند تا با آن قدرت تصرّف بدست آورد. فاستوس بخود می گوید «فرمان کشور مداران تنها در قلمرو خودشان اطاعت می شود ولی بر باد وزان تسلطی ندارند . . . اما قلمرو آنکه در سحر و افسون هنرمند است تا هرکجا طائر فکر آدمی پرواز کند، منبسط و ساحر توانا خداوندی بسیار نیرومند است پس تو ای فاستوس از این پس همه توانایی خویش را در بدست آوردن فنّ خداوندی مصروف ساز» . او به دنبال دو ساحر و استاد جادوگری می فرستد اما می اندیشد که مبادا راهی که آغاز می کند گمراهی باشد. در دقایقی که فاستوس در انتظار دو استاد سحر بسر می برد، دو فرشته، یکی خوب و دیگری بد نزد او می آیند. فرشته خوب او را از سودای ساحری منع می کند و فرشته بد او را به این کار می خواند اما سودای سحر و قدرت بر او غالب شده است. والاس و کرنلیوس که فاستوس را به ساحری خوانده اند با او ملاقات می کنند و هریک جلوه ای از قدرت را به او نشان می دهند. کرنلیوس می گوید: «ارواح به او گفته اند که می توانند آب دریاها را بخشکانند و گنجینه هایی که در عمق دریاها در کشتیهای شکسته مدفون است بیرون بیاورند». و سپس از فاستوس می پرسد که اکنون ما سه نفر از این ارواح چه بخواهیم؟ فاستوس درخواست می کند که علم ساحری را به او بیاموزند تا آنها را بکار بندد. در این حیض و بیض شاگردان فاستوس از راه می رسند و از دگرگونی احوال استاد خود متعجب می شوند اما استاد راه ساحری را پیش گرفته و صحبت شیاطین را برگزیده است. او با اوراد و اذکاری که می خواند و اشکالی که رسم می کند مفیستوفلس، پیشکار ابلیس را احضار می کند. مفیستوفلس با منظری زشت ظاهر می شود اما فاستوس به او دستور می دهد که با منظر نیکو و جامه روحانیت نزد او بیاید و مفتسیو چنین می کند و می پرسد که فاستوس چه می خواهد که برای او انجام دهد. فاستوس از او می خواهد که پیوسته ملازمش باشد و هرچه می خواهد، حتی اگر خارج کردن ماه از مدار خود و فرو بردن کل زمین در غرقاب باشد، اطاعت کند. مفیستوفلس می گوید که او بنده ابلیس است و باید از او اجازه بگیرد و اجازه می گیرد و ابلیس به او اجازه می دهد که در خدمت فاستوس باشد. مفیستوفلس به دکتر فاستوس گزارش می دهد که او دچار لعنت ابدی است و همواره و پیوسته در دوزخ بسر می برد و هرجا برود دوزخ با اوست و او با دوزخ است. فاستوس که این سخنان را می شنود بر غرورش افزوده می شود که چگونه از همه آنچه ابلیس و دستیارانش می توانسته اند داشته باشند چشم پوشیده و به چشم حقارت می نگرد و به خود می گوید: «اگر من به عدد ستارگان آسمان جان داشتم همه را به این مفیستوفلس تسلیم می کردم . . . به کمک او من پادشاه همه کشورهای جهان خواهم شد و بروی آسمان پلی معلّق خواهم ساخت که از روی آن از اقیانوس بگذرم. من آن کوهی که آفریقا را از اروپا جدا می کند، برخواهم داشت . . . حالا که هرچه خواستم بدست آوردم بروم فکر کنم که به مدد علم سحر چه کارهای بزرگ می توان انجام داد . . . » . با اینهمه اندیشه خریدن لعنت ابدی او را آرام نمی گذارد گویی کسی در گوش او می خواند که از سحر بگذر و به خداوند بازگرد اما دوباره به سودای قدرت باز می گردد و توجیه می کند که خداوند ترا دوست نمی دارد و تو باید ابلیس را بپرستی و برای او معبد بسازی. وقتی دکتر فاستوس با فرشتگان خوبی و بدی مشغول صحبت است مفیستوفلس وارد می شود و پیشنهاد می کند فاستوس روحش را به او بفروشد و به او می گوید برای اینکه ابلیس مطمئن شود باید با خون خود پیمان را امضاء کند. فاستوس بازوی خود را با کارد مجروح می کند اما خونش لخته می شود گویی هنوز وجود او دستخوش دوگانگی است اما مفیستوفلس آتش می آورد و خون لخته را جاری می سازد تا فاستوس بتواند با آن بنویسد که روحم را به ابلیس تسلیم می کنم و او این را می نویسد و امضاء می کند اما وقتی به بازوی خود نگاه می کند می بیند روی آن نوشته شده است: «ای آدمی بگریز» اما مفیستوفلس مشغولیتی برای او فراهم می آورد و او را به خود بر می گرداند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
97
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
mohammad abedi
mohammad abedi
1392/03/28

کتاب‌های مرتبط

افسانه برهوت
افسانه برهوت
5 امتیاز
از 2 رای
زنان و رمان
زنان و رمان
4.5 امتیاز
از 4 رای
سنگسار ناقدان
سنگسار ناقدان
4.1 امتیاز
از 8 رای
دشمن ملت
دشمن ملت
4.1 امتیاز
از 9 رای
بهترین بابای دنیا
بهترین بابای دنیا
4.5 امتیاز
از 27 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دکتر فاستوس

تعداد دیدگاه‌ها:
8
آیا تصور می کنی من آنقدر احمقم که خیال کنم پس از این حیات،
دوزخ و شکنجه ای هست؟
این مطالب پوچ شایسته قصه ای است که پیرزنان می گویند .
دکتر فاستوس
کریستفر مارلو
ترجمه ی خوبی نبود. خیلی از متن اصلی حذف کرده بود که اصلا نیازی به سانسور نداشتن یا خیلی از scene ها که اصلا مطلب غیر اخلاقی ای هم توشون نبوده :/ کلی از شخصتا کلا حذف شده بودن حتی اشاره ای هم بهشون نشد بعد از اینهمه که میگن مترجم باید تا جایی که میتونه به اثر وفادار باشه!!

خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش..........بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
من خیلی دنبال این کتاب گشتم دستتون درد نکنه
برای دوستانی که علاقه‌مندند مقایسه و تطبیقی میان «فاوست»های مختلف که بر اساس زندگی یک انسان واقعی به نام فاوست نگاشته شده داشته باشند، توصیه می‌کنم به مدخل «فاوست» در «فرهنگ آثار» (ویرایش سیدحسینی، انتشارات سروش) رجوع کنند. خلاصه‌ترین و عالمانه‌ترین مقالات این چنینی به فارسی، در فرهنگ آثار دست‌یافتنی است. همچنین مدخل دون‌خوان (یا دون‌ژوان) و مداخل مشابه در همین مجموعه، خواندنی است. ضمناً از عابدی و پورفر گرامی هم تشکر می‌کنم.
فکر کنم این کتاب و فاوست گوته و تورگنیف هر سه الهام گرفته از یه بابایی به مشابه همین اسم توی قرن 16 هم بوده با احوال مشابه
:-)
بینهایت متشکر دوست کتابناکی گرامیmohammad abedi
در عجبم که ابتدا توضیحات را بخوانم یا اول متن کتاب رو:baaa:
این نویسنده بسیار جوان بود که مرد و الا تمام تاریخ آلمان را مینوشت :O
در قمارخانه جهانی که شاعر قرن شانزدهم بریتانیایی نگران پدید آمدن آن بوده است دیگر چنین قمارهایی صورت نمی گیرد ولی قمار بر سر هستی و زندگی بشر بسیار محتمل می نماید و شاید با این قمار آتش دوزخی که دکتر فاستوس را بسوی آن می کشیدند در زمین افروخته شود.
خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش بنماند هیچش الّا هوس قمار دیگر
دکتر فاستوس
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک